سه تا مرد داشتند با هم راجع به زنهاشون صحبت می کردند، اولی میگه من یه زن شمالی گرفتم، روز اول بعد از ازدواج من به زنم گفتم از امروز کل کارای خونه، نظافت و ظرف شستن با توئه. دو روزی گذشت و چیزی ازش ندیدم، ولی روز سوم که رفتم خونه دیدم خونه تمیزه و همه ظرفها هم شسته شده و همه چی ردیفه، دومی میگه من زن ترک گرفتم، روز اول بعد از ازدواج بهش گفتم از امروز کل کارای خونه، نظافت، خرید، پخت و پز و ظرف شستن با توئه. روز اول گذشت و چیزی ازش ندیدم، روز دوم هم همینطور ولی روز سوم که رفتم خونه دیدم خونه تمیزه، خرید کرده، ظرفها هم شسته شده و غذا هم حاضره، سومی هم میگه من هم یه زن لر گرفتم، روز اول گفتم از امروز کل کارای خونه، نظافت، خرید، کار بانکی، بچه داری، پخت و پز، رخت شستن، رسیدن به گلهای باغچه و ظرف شستن با توئه. روز اول گذشت و چیزی ندیدم، روز دوم هم همینطور ولی روز سوم بالاخره ورم چشمام یه کم کمتر شد و تونستم از لای چشم چپم یه چیزایی ببینم!؟!؟!؟
Thursday, September 9, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment