روزي مردي داخل چاله اي افتاد و بسيار دردش آمد
يک روحاني او را ديد و گفت :حتما گناهي انجام داده اي
يک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت
يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه کرد
يک يوگيست به او گفت : اين چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيت وجودندارند
يک پزشک براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت
يک پرستار کنار چاله ايستاد و با او گريه کرد
يک روانشناس او را تحريک کرد تا دلايلي را که پدر و مادرش
او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند
يک تقويت کننده فکر او را نصيحت کرد که : خواستن
توانستن است
يک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود يکي از پاهات رو بشکني
سپس فرد بيسوادي گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد
آنکه مي تواند، انجام مي دهد و آنکه نمي تواند، انتقاد مي کند
جرج برناردشاو
No comments:
Post a Comment