Sunday, March 6, 2011

مامان ... دوستت دارم



پسر بچه اي يک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر که در حال آشپزي بود ،دستهايش را با حوله تميز کرد و نوشته را با صداي بلند خواند

او نوشته بود

صورتحساب

کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان

مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان

... نمره رياضي خوبي که گرفتم 3.000 تومان

بيرون بردن زباله 1000 تومان

جمع بدهي شما به من :12.000 تومان

مادر نگاهي به چشمان منتظر پسرش کرد،چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب اين را نوشت

بابت 9 ماه بارداري که در وجودم رشد کردي هيچ

بابت تمام شبهائي که به پايت نشستم و برايت دعا کردم هيچ

بابت تمام زحماتي که در اين چند سال کشيدم تا تو بزرگ شوي هيچ

بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازي هايت هيچ

و اگر شما اينها را جمع بزني خواهي ديد که : هزينه عشق واقعي من به تو هيچ است

وقتي پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالي که به چشمان مادرش نگاه مي کرد. گفت

مامان ... دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زير صورتحساب نوشت

قبلاً بطور کامل پرداخت شده

 

No comments:

Post a Comment