صدایت میزنم
از یک عمق زلال آبی
از دورترین نشانه بودن
از زادگاه کوچکترین ذره
با اولین نفس حیات
با حباب های روشن وجود صدایت میزنم
من تورا یک دریا عاشقم
از اعماق زمین
از آنجاییکه زیر یک انبوه سنگین پنهان است
از خانه جوانه هااز زادگاه خاکی عشق
از میان یک حجم سبز بیقرار
ازابتدای راه رویش
با صدای پای شکفتن
صدایت میزنم
با یک لبخند صمیمی
با یک نگاه عاشق
با یک نبض هستی از
گرمترین نشانه بودن صدایت میزنم
من تو را یک زمین می ستایم
کاروان لحظه میگذرد
از ایوان ساکت صبرم
صدایت میزنم
من از نگاه خسته ساربان تو را میپرسم
من یک راه طولانی انتظارم
با غبار خستگی آه میکشم
آه...آهِ من در هوا می پیچد
هیچکس نمیداند شاید در این آهِ پنهانم
صدایت میزنم
در سکوت بی انتهای شب صدایم میپیچد
این صدا چه غمگین است چه تنهاست
یک ستاره به من اشاره کرد او صدایم را شنیده
چه می گوید؟ا
نگار مرا به میهمانیِ ستاره ها میخواند
آه...آری می آیم
چه غوغاییست
تماشاییست
از تک تک نگاه های نور تو را می پرسم
...هیچ نمی گویند
...هیچ نمی دانند
آه... آنها نمی دانند که من تو را
یک آسمان عاشقم
تو را که یک آسمان ستاره بودی
عاشقانه به باغ ذهن میروم آرام در می گشایم
صدایت میزنم
آرام...آرام...صدایم در هوای باغ سبز میشود
غنچه های خاطره بیدارمیشوند
آنها این صدا را میشناسند
این صدا یک سبز بیدار است
این صدا چه امیدوار است
به غنچه هالبخند میزنم از تک تک نگاه های سبز تو را میپرسم
چه آرامندچه صبور
تا شکفتن آنها صبر میکنم میدانم درقلب آنها نیز تو یک خاطره ای
غنچه ها را یک به یک میبویم درخانه متروک قلبم
عطر تو می پیچد زنده میشوم
ذره های زندگی من بوی تورا میگیرد
غنچه ای میشوم در انتظار
شکفتن غنچه ها میدانند من تورا
یک باغ می ستایم
تورا که یک ذهن خاطره ای آه خاطره چه آسان میماند
صدایت میزنم..دوباره...دوباره
نام تو در دالان های سرد انتظار میپیچد
نام تو بر همه نشانه های هستی ثبت میشود
نام تو در قلب من سبز میشود من سبزمیشوم تا
خورشید میروم پر از جوانه های نور میشوم آری من
تو را یک خورشید عاشقم
تو را که یک روز نور بودی
صدایت میزنم
از لا به لای خواب های آشفته شب از یک هیا هوی
گیج سیاه از حنجرهء آوازه خوانی
شبگرد با فریادهای تب آلود
صدایت میزنم
من تو را از صبح می خواهم
من از ابر تیره اندوه در هوای سرد تنهایی
صدایت میزنم
بر فراز خانه های تاریک
شب باران میشوم میبارم من
از باران تورا میخواهم
تو را که یک باران ترانه بودی
از بام یک سپیده
از گلدسته یک عشق
از ایوان گرم خورشید
صدایت میزنم
تو را با سلام یک روز به آغاز می خوانم
تو را که سپیده آغاز من بودی
تو را که از چراهای نا تمام من خسته ای
صدایت میزنم
صدایم یک آبی جاریست
یک سیاه غمگین است
یک باران ترانه تنهاییست
آه...صدایم آواز شکیباییست
آری من تو را یک آفتاب عاشقم
جغرافیای کوچک من
بازوان توست ای کاش تنگ تر شود این سرزمین من
No comments:
Post a Comment