خواهرجان عزيزم؛ تونل توحيد خانم
از اينكه به سلامتي بختت باز شده و تا چند روز ديگر به بهرهبرداري ميرسي خيلي خوشحالم. مباركا باشد
ببخش از اينكه نتوانستم زودتر از اين تبريك بگويم. خيلي شلوغ است و لابد خودت تا به حال فهميدهاي كه تونل شدن آن هم در شهري مثل تهران چه مصائبي دارد
عوضش حالا هم تبريك ميگويم، هم برايت آرزوي خوشبختي ميكنم و هم در عالم خواهري و بزرگتري چند تا نصيحتت ميكنم كه به كارت بيايد
اول اينكه خواهركم از اين قاليباف زياد به دل نگير. ميدانم هر روز و شب بهت سر ميزند و حوصلهات را سر برده ولي بدان كه همهاش از وسواسش است
دوست دارد هر كاري را به بهترين وجهش بكند. با من هم همينطور بود و تا خودش شخصا نميآمد كار را ببيند خوابش نميبرد. هي ميآمد به اين جاي رمپم دست ميكشيد و ميگفت: «چطوري يره... ماشاالله عجب تونلي دري مري بري خودت!» و هي دستور ميداد كه پيمانكارها تاخير نكنند
تازه من كه زير نگاه برج ميلاد هم بودم و داشتم از خجالت آب ميشدم اما در عوض وقتي افتتاحم كرد ديگر به هم سر نزد و همچين رفت روي بقيه پروژهها كار كند و مشغول آنها شد كه الان مگر فقط مسيرش بيفتد كه سري به من بزند. تو هم مطمئن باش كه وقتي افتتاحت كرد و شمارندهات را برداشت و برد، آنچنان سرش به پروژه بعدي گرم خواهد شد كه فقط به طور گذري سروكارتان به هم خواهد افتاد. اينطوري است ديگر
ديگر آنكه زياد خيال برت ندارد كه قرار است چون خيلي بينظيري پس همه بيايند تعريف و تمجيدت را بكنند. خدا به سر شاهد است اينها را از سر حسادتهاي خواهرانه نميگويم
تو خواهر كوچكتر و افتخار مني؛ بزرگترين تونل شهرهاي اين مملكتي و با اين همه از همه ما كوچكتر؛ چرا به تو حسادت كنم؟ منتها نميخواهم آنطوري كه توي ذوق من خورد توي ذوق تو بخورد. هيچ چيزي بدتر از توي ذوق خوردن نيست
خواهي ديد كه از همان فرداي افتتاحت يك عدهاي دم به دقيقه ازت ايراد خواهند گرفت. چرا رمپش كج است، چرا سقفش كوتاه است، چرا هواكشش سوراخ است.... همه اين ايرادها را از من هم گرفتند و من از همه جا بيخبر هم هر روز اشكم درميآمد تا اينكه بالاخره سينما آزادي يه روز برايم پيغام داد كه دعوا سر چيز ديگريست
البته او هم اول در جريان نبوده و هر روز از اينكه چند روز ديركرد افتتاحش را توي سرش ميزنند اما به اينكه ده سال آزگار يك گوشهاي سوخته و نيمهجان افتاده بوده و قاليباف سروسامانش داده، كاري ندارند حرص ميخورده تا اينكه بعدا شستش خبردار ميشود داستان سر چيز ديگريست. ولي به هر حال هيچ به دل نگير خواهركم كه اينها اصل دعوايشان با همان قاليباف است منتها دق دليشان را ميآيند سر من و تو، برج ميلاد و سينما آزادي خالي ميكنند. ما بايد بسوزيم و به پاي اين مرد بسازيم
قربانت
خواهر به سن بزرگترت، تونل رسالت
No comments:
Post a Comment