کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي
پيش از آنکه خوب نگاهش کني. پيش از آنكه او را در
آغوش بگيري . پيش از آنکه تمام حرفهايت را به او
بگويي ، پيش از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان
بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود
و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر
روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني
کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود
، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در
دنياي تو به جا بزاره .چه آرزوهايي با او نداشتي
، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد
كه فقط يك بار سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی
وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري
وقتي هنوز خوشبختي را در كنار او حس نكردي
، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي
، دركمال ناباوري مي بيني كه او را در کنارت نيست
. چه فكر پوچي بود كه دست در دست او خنده کنان
تا اوج آسمان خواهي رفت و او صورتت را پر از بوسه ميکند
با خود گفتي اگر اين بار ببينمش دست او را مي گيرم
، خيلي محكم مي گيرم و نمي گذارم كه برود
او بايد براي هميشه پيشم بماند . دستي را گرفتي
اما اين دست كيست كه خيلي سرده ؟
تو دست در دست تنهايي دادي . اون دست رهات نمي كنه
او که ميرود ، براي هميشه هم مي رود .و آنقدر
تنها مي شوي که حتي نام روزها را فراموش
ميکني و گذشت زمان را احساس نمي كني
از صداي تيك تيك ساعت بيزار مي شوي و با
آنكه تنگ دل تو شكست اما ماهيش آزاد نشد
راستی تو كه او را خيلي دوست داري: اگه
هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز
شمع بالهايت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی
به او هديه اي ، شاخه گلي بدهي و پس قدر
لحظه لحظه ي اين روزها را بدان . او را در
آغوش بگير و تا فرصت داريبه او بگو
دوستت دارم
No comments:
Post a Comment