Tuesday, October 18, 2011

Ehsan Khaje Amiri Nemidoonam



از این زندگی خالی
منو ببر به اون سالی
که تو اسممو پرسیدی
به روزی که منو دیدی

به پله های خاموشی
که با من روبرو میشی
یه جور زل بزن انگاری
نمیشه چشم برداری
منو ببر به دنیامو
به اون دستا که می خوامو
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم

از این اشکی که می لرزه
نو ببر به اون لحظه
به اون ترانه ی شادی
که تو یاد من افتادی

به احساسی که درگیره
به حرفی که نفسگیره
از این دنیا که بی ذوقه
منو ببر به اون موقع

از این دوری طولانی
منو ببر به دورانی
که هر لحظه تو اونجایی
زیر بارون تنهایی

منو ببر به اون حالت
همون حرفا، همون ساعت
به اندوهِ غروبی که
.به دلشوره ی خوبی که
تو چشمام خیره می مونی
به من چیزی بفهمونی


No comments:

Post a Comment